وبگاه شخصی سعید هراسانی

این وبلاگ شخصی و تنها بیان کننده افکار، یادداشت ها و مقالات نویسنده می باشد

وبگاه شخصی سعید هراسانی

این وبلاگ شخصی و تنها بیان کننده افکار، یادداشت ها و مقالات نویسنده می باشد

وبگاه شخصی سعید هراسانی

سعید هراسانی
دانشجوی ارشد مطالعات توسعه دانشگاه تهران
saeid Harasani
Graduate student of Development Studies at university of Tehran
E.mail: saeid.harasani@yahoo.com
Good Luck

https://t.me/saeidharasani_ch

طبقه بندی موضوعی

تنگناهای برنامه ریزی: تخصصگرایی و تسهیلگری

سعید هراسانی | يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ق.ظ

همانطور که در یادداشت های پیشین آورده شد، برنامه ریزی اجتماعی و سیاست گذاری های مربوط به آن همواره در معرض انواعی از دوراهی ها و تنگناها هست که توجه به آن و تصمیم گیری در مورد آن از اهیمت خاصی برخوردار است. در شماره اول این پرونده به موضعگیری در قبل برنامه ریزی اجتماعی به عنوان کنش معطوف به سیاست یا برنامه ریزی به عنوان کنش معطوف به علم به بحث پرداختیم و اینگونه نتیجه گرفتیم که هرچند برنامه ریزی اجتماعی مبتنی بر علم تجویز می شود، اما اساسا ماهیتی سیاسی داشته و در پرتو امر سیاسی در جریان قدرت معنی پیدا می کند. در برنامه ریزی اجتماعی ما همواره با سد قدرت مواجه بوده ایم و ایدئولوژی حاکم مسیر برنامه را توضیح می دهد. در شماره دوم نیز، توجه خود را معطوف به ساخت و عاملیت کردیم. توضیح داده شد که پذیرش هر کدام از این رویکرد ها نتایج خاصی را رقم می زند که می تواند سرنوشت جامعه ای را تغییر دهد. در آن شماره تاکید شد که از بالادست ترین ساخت های اجتماعی تا پایین دست ترین نوع کنش اجتماعیْ همواره ما متاثر از ساختار ها و ساخت های اجتماعی هستیم؛ اما همچنین نشان دادیم که همین ساخت ها و ساختار ها ساخته شده توسط دست بشر هستند و با توجه به خاصیت بازاندیشانه بودن آن می توان آنان را دستخوش تغییر کرد. بنابراین قدرت عاملیت در انسان غیرقابل انکار بوده و برنامه ریزی اجتماعی باید متکی بر عاملیت انسان ها و در نتیجه توانمندسازی آنان باشد.

در ادامه مباحث پیشین اکنون به مهمترین مسئله و چالش برنامه ریزی اجتماعی خواهیم پرداخت. مسئله ای که همواره به عنوان اتهام بر سیاست اجتماعی وارد بوده و هر چند در ربع دوم قرن بیستم به سبب منافع غیر قابل انکار برنامه ریزی و دخالت متمرکز توسط میانه رو ها کنار گذاشته شد، اما هیچگاه پاسخ قابل قبول در یافت نکرد. نام های متفاوتی می توان بر مسئله مذکور داد و نویسنده نیز با قطعیت از تیتر مقاله دفاع نمی کند. اخلاق و کارکرد، طراحی و طبیعی، انتخاب و تحکم و غیره از جمله تیتر هایی بود که می توانستیم برای این مقال برگزینیم. هر کدام از این موارد نیز بر جنبه ای از موضوع ما تاکید دارد و درست است. دفاع نویسنده از انتخاب این عنوان به این جهت است که تسهیلگری در مقابل تخصصگرایی در کنار این که اصل علم برنامه ریزی و سیاست اجتماعی را زیر سوال نمی برد، بر عملی ترین وجه این چالش که به کار برنامه ریز مربوط می شود اشاره دارد.

اما کل این عنواین چه چیزی را مطرح می سازند؟ می توان گفت که مباحث مطرح شده در این زمینه به اخلاقیات برنامه ریزی می پردازد که البته باید توجه داشت، تعریف از اخلاق در این میان محل چالش می شود. در این موضوع ما ابتدا با مباحث پارتو و نظریات وی درباره «گونه شناسی رفتار» وارد جریان می شویم و سپس با زاویه دیدی متمایز مباحث فوکو درباره «باستان شناسی علم» و « شجره شناسی قدرت» را مطرح می سازیم. توجه به این نکته حائض اهمیت است که به هر حال بخشی از مباحث فوکو هر چند به صورت مختصر در زمینه علم در برابر سیاست مطرح شده بود.

پارتو را گاه به عنوان جامعه شناسی محافظه کار دست راستی و گاه لیبرال می شناسند. وی به هر حال هیچگاه مورد علاقه جامعه شناسان نبوده و همواره کنار گذاشته شده است. با این حال پارتو در مباحث روش شناسی خود به خوبی نشان داده است که علمِ(منطقی- آزمونی) هیچگاه با اخلاقیات سرِ سازگاری ندارد. در واقع بهتر است که بگوییم در نظر پارتو عمل منطقی همیشه عملی غیر اخلاقی بوده است. بهتر از بحث را با یک مثال شروع کنیم. اخلاق انسانی همیشه حکم می کند که انسان ها برابرانه تر و منصفانه زندگی کنند. بر اساس چنین نگاهی کمک به نیازمندان و ناتوانان به عنوان یک وظیفه بر دوش افراد جامعه گذاشته شده است. اخلاقیاتی از این دست که اتفاقا از موضوع های اصلی برنامه ریزی و سیاست اجتماعی است، بی رحمانه بی منطق شناسایی می شوند. البته خودِ پارتو اشاره دارد که بی منطق بودن به معنای غیر منطقی بودن نیست. در نگاه پارتو یک غرض مشخص و ابزار مناسب آن که چه در نظر و چه در عمل با هم تناسب داشته باشند لازمه رفتار منطقی است و هر چیزی که خارج از این باشد عمل بی منطق شناخته می شود. اتفاقا وی اصرار دارد که نظم و کارکرد جامعه را در همین رفتار بی منطق ببیند نه در افعال منطقی که در ادبیات وی مغرضانه شناسانده می شود. در واقع برنامه ریز در اینجا با این سوال مواجه می شود که باید عملی منطقی انجام دهد و یا کنشی بی منطق را سازمان دهد. برابرتر کردن جامعه یکی از اهداف برنامه ریزی است، اما این عمل نه غرض مشخصی دارد و نه وسیله مناسبی! در واقع برابری هدفی است که جز با اخلاقیات قابل توجه نیست، از طرف دیگر برابری در مقابل سازمان های منطقی نیز قرار می گیرد. نظام سلسله مراتبی و طبقاتی نظامی کاملا مغرضانه است که در جهت اهدافی قابل توجیه به عنوان وسیله ای  مناسب شناخته می شود. در واقع کارکرد های چنین نظامی برای حفظ حیات اجتماعی نیز ضروری به نظر می آید. در چنین انگاره ای برنامه ریز مبحوط در این است که کدام را برگزیند چرا که در اخلاق و منطق خود دچار ابهام گشته است.

در این جا با آنکه پارتو را می توان یک لیبرالسیت اقتصادی خواند، اخلاق به صورت تقریبا متمایز از تعریفات اسمیتی جلوه گر شده است. آدام اسمیت کنش اخلاقی را کنشی مبتنی بر سود فردی تعریف می کرد، یعنی اگر هر انسانی مبتنی بر سود شخصی خود اقدام کند، نتیجه امر خیر جمعی است، پس کنش ما اخلاقی است. پارتو نیز کنشی که مبتنی بر منفعت شخصی باشد و وسایل با آن متناسب باشد- که وی کنش اقتصادی و مهندسی را از جمله این موارد در نظر می گرفت، را کنشی منطقی می دانست. با این حال وی آن را اخلاقی نمی دانست، در واقع اگر کنش اخلاقی را کنشی در نظر بگیریم که به حفظ نظام اجتماعی یاری می رساند، بی محابا می توان ادعا کرد که پارتو در مورد رفتارهای بی منطق چنین نظری داشت و با توجه به تعریفی که از کنش منطقی داشت، آن کنش مطلقا ضد اخلاقی است. برای مثال وی سیاست مدار مغرضی را که عامدانه مردم را می فریبد تا به هدف خاصی نایل آید را به عنوان شخصی می شناساند که رفتار منطقی از خود بروز می دهد. از طرف دیگر وی دین را به عنوان منبع اخلاقیات یکسره غیرمنطقی می داند.

حال اینجا برنامه ریز می خواهد منش تخصصی و منطقی را در کار رویه کند و به برنامه هایی بپردازد که اکثر مردم از آن گریزانند، یا به مثابه تسهیلگری خود را بنمایاند که می خواهد خواسته مردم را از طریق خودشان اجرایی سازد؟ رفتاری که در بسیاری موارد غیر منطقی است. برای مثال برنامه ریز به عنوان متخصص در جهت منظبط کردن افراد و سلطه سلسله مراتبی بر آنان بر می آید، و یا به عنوان تسهیلگر در پی رشد آنان و همسان سازی آنان در محیط کار بر می آید. ذکر یک نکته در اینجا حیاتی است، اگر هدف در مورد دوم همان افزایش بهره وری برای کارفرما باشد، هیچ تفاوتی با گزینه اول ندارد و تنها برنامه ریز به عنوان متخصص تشخیص داده است که استفاده از یک ابزار مناسب تر از ابزاردیگری هست.

حال در اینجا از زاویه ای دیگر وارد بحث می شویم. زمینه ای که وارد آن می شویم بسیار رساتر مباحث فوق را روشن می کند. فوکو به عنوان یکی از جامعه شناسان بدبین به ما نشان داده است که چگونه دانش و علم به عنوان پدیده ای ضد اخلاقی در جهان مدرن خود را بروز داده است. مباحث وی در کتاب دیوانگی و تمدن و همچنین مباحث خاص وی درباره علم پزشکی بسیار روشنگر است، با این حال سخنان وی به کل عرصه دانش توجه دارد. فوکو دانش پزشکی و به خصوص روانشناسی و روانپزشکی را به عنوان پدیده هایی منفی می شناسد که انسانیت را تحت انقیاد خود درآورده اند. بر اساس مباحث وی در این بخش دانش پزشکی بجای آنکه به کمک انسان بیاید وی را تحت سلطه و انقیاد خود در آورده است. «بازی این بود که انسانها (بیماران) موضوع دانش و عملکرد علمی گشته بودند (ریتزر،560:1389).» به عبارت کلی به نظر فوکو «دگرگونی گسترده تر زمانی رخ می دهد که فرد شناسا و شناخته دانش خود گردد و دگرگونی در پزشکی، تنها یکی از شواهد عینی تر در مورد این دگرگونی ها در ساختار های بنیادی تجربه به شمار می آید (فوکو، 1975 به نقل از ریتزر،561:1389).» در واقع کل بحث در برنامه ریزی نیز به همین نحو است. متخصص برنامه ریزی اجتماعی افراد جامعه را به مثابه موش آزمایشگاهی و افرادی که تحت نفوذ وی هستند، در نظر گرفته و به عنوان پدر یا دیکتاتور مصلح قصد خیر برای آن جامعه دارد. در چنین نگاهی افراد جامعه به صورت ضمنی ناتوان در تصمیم گیری برای خود شناخته می شوند که نیاز دارند چون فرزندی برایشان تصمیم سازی شود. مسئله ای که در اینجا عنوان می شود، آن است که این حق تصمیم گیری چگونه به برنامه ریزان تنفیض می شود. مشروعیت چنین حقی چگونه توجیه می شود؟ جالب آن است که هدفگذاری این سیاست گذاران نیز ضرورتا منطقی و مدافع منافع مردم نیست. از این گذشته فوکو میان دانش و قدرت نیز ارتباط تنگاتنگی قایل شده است. بر اساس نگاه وی دانش و قدرت مستقیما بر یکدیگر دلالت می کنند. همانطور که در شماره اول این پرونده آورده شد، برنامه ریزی اجتماعی به طور عام و سیاست اجتماعی به صورت خاص یک کنش سیاسی است، بنابراین تصمیم سازی در این زمینه مستقیما با قدرت و مسایل مترتب بر آن ارتباط دارد. برنامه ریزی اجتماعی از کوچکترین سطح آن تا بزرگترین سطح آن در ارتباط با قدرت است و بنابراین همواره در معرض تعارض با منافع گروه ها بوده و در طیف اخلاقی و ضد اخلاقی سریع تغییر موضع می دهد.

تا به اینجای امر جنبه تنگنای اخلاقی بحث را مطرح کردیم، اما به وجه دوم نپرداختیم. درواقع ما بیان داشتیم که اگر بخواهیم کارشناس برنامه ریزی اجتماعی/ رفاه/ سیاست اجتماعی شویم و مبتنی بر اندیشه و اندوخته نظری خود برای جامعه دست به تصمیم سازی بزنیم، چنین مشروعیتی را از کجا بدست آورده ایم؟ شاید پاسخ عده ای «دانش» باشد. در واقع بنا به نظر این دوستان همچنان که ساخت یک ساختمان به مهندس سپرده می شود، همچنان که تعمیر یک اتومبیل به مکانیک تنفیذ می شود، همانگونه مسائل اجتماعی به برنامه ریزی اجتماعی سپرده می شود. دو ایراد راهبردی بر این استدلال می توان وارد دانست، نخست آنکه از کجا معلوم دانش ما دانشی صحیح باشد، در واقع همانطور که تا کنون مکررا علم بشری تغییراتی دگرگونانه داشته چگونه می توانیم مطمئن باشیم علم ما در آینده زیر سوال نرود؟ بخصوص آنکه در دنیای امروز «علم» آنچیزی تعریف می شود که بتوان آن را ابطال کرد و ابطال پذیری- همان چیزی که باعث می شود اندکی بر قطعیت خود شک وارد کنیم، خود نافی متضمن بودن برنامه های اجتماعی است. این امر بخصوص در علوم اجتماعی که مبتنی بر گفتمان حاضر و اقبال جامعه علمی بر نظریه ای خاص است بیشتر مشهود می باشد.

دوم و مهم تر آنکه، ما چگونه می توانیم دانش خود را به جمعیت بزرگی از مردم تحمیل کنیم؟ در مورد دانش مهندسی، موکل به سراغ مهندس رفته و اگر نظر وی را پذیرفت، از آن استقبال می کند، پروژه را به وی داده و یا ساختمان را از وی می خرد، اما آیا درباره برنامه های اجتماعی هم می توان اینگونه برخورد کرد؟ فرض کنید، برنامه ریز اجتماعی مبتنی بر دانش نظری خود و تجربه سایر کشور ها رای به برقراری بیمه اجباری می دهد، چگونه این مشروعیت اخلاقی بر وی وارد است تا به کارگر بیمه اجباری را تحمیل کند، هر چند این امر یقینا به نفع کارگر باشد. موضع گیری اخلاقی ما در اینجا حائض اهیمتی اساسی است و از قضا موضع گیری اخلاقی ما مشروعیتی به کار ما در برابر دیگران ایجاد نمی کند، چه آنکه موضع گیری اخلاقی دیگران می تواند متفاوت از ما باشد.

بنابر آنچه رفت، اینجا تفاوت­هایی بین تسهیلگری و تصمیم گیری در مسایل اجتماعی قابل تمایز است. اول آنکه در تسهیلگری تسهیل­گر مدعای دانش افزون بر ذی نفعان یک عمل اجتماعی نمی­کند بلکه حتی از آنان می­آموزد، حال آنکه در بحث تصمیم­گیری برنامه­ریز به عنوان شخص عالم به امور دست به تصمیم سازی می­زند که مشروعیت عمل خود را منطقا از دانش خود می­گیرد. دوم آنکه زمانی که برنامه­ریز تحت عنوان تسهیل­گر وارد یک برنامه اجتماعی می­شود، به عنوان قیم عمل نمی­کند و این خطر اخلاقی را که برای عده ای تصمیم بگیرد را نمی­پذیرد، بلکه تصمیم نهایی را بر دوش ذی نفعان قرار می­دهد. این در حالی است که در تصمیم­گیری متخصص با عنایت به شانیتی که برای خود قایل است از طرف مردم دست به تصمیم سازی می­زند.


مطالب مرتبط:

- تنگناهای برنامه ریزی: امر علمی و امر سیاسی

- تنگناهای برنامه ریزی: ساخت و عاملیت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی