وبگاه شخصی سعید هراسانی

این وبلاگ شخصی و تنها بیان کننده افکار، یادداشت ها و مقالات نویسنده می باشد

وبگاه شخصی سعید هراسانی

این وبلاگ شخصی و تنها بیان کننده افکار، یادداشت ها و مقالات نویسنده می باشد

وبگاه شخصی سعید هراسانی

سعید هراسانی
دانشجوی ارشد مطالعات توسعه دانشگاه تهران
saeid Harasani
Graduate student of Development Studies at university of Tehran
E.mail: saeid.harasani@yahoo.com
Good Luck

https://t.me/saeidharasani_ch

طبقه بندی موضوعی

معمای فرزند خواندگی: کارکرد و اخلاق در سیاست گذاری اجتماعی

سعید هراسانی | پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ب.ظ

اشاره: در هنگام بحث حول سیاست های رفاهی توجه به دو مسئله کارکرد و اخلاق از اهمیت اساسی برخوردار است. البته تمایز قایل شدن بین این دو به معنای جداانگاری آنان از یکدیگر نیست، بلکه توجه به دو بعد یک مسئله است. در اینجا درباره هدف و وسیله صحبت نمی کنیم که داستانی تکراری شده است (هرچند حل نشده)، درباره تصمیم گیری و بنیان های ارزش مدارانه تصمیم سازی در سیاست اجتماعی بحث می کنیم.


اساس این یادداشت بر پایه یک معما نهاده شده است که از قضا مبتنی بر داستانی واقعی است. با این حال قبل از ذکر داستان لازم است بیان شود که هرچند تصمیم فردی محور این داستان است، اما این به معنی بی ارتباط بودن آن با سیاست های کلان نیست، اتفاقا ماهیت هردوی این تصمیم سازی ها یکی و تنها در دامنه تاثیرات آنها می توان تمایز قایل شد.

مسئله از این قرار است که خانواده ای چهار نفره، فقیر (هیچ کدام از اعضا چه مرد و چه زن کار ندارند، مرد قبلا کارگر ساده بوده است) و با وضعیت نامناسب رفاهی صاحب چهار قل فرزند به صورت همزمان می­شوند. همانطور که بیان شد، وضعیت اقتصادی خانواده شدیدا ضعیف بوده و فرزندان به طور قطع در حال حاضر از وضعیت بسیار نامناسبی برخوردار خواهند بود. در همان شهر زوج ثروتمندی زندگی می کند که فرزنددار نمی شوند. این زوج تصمیم می گیرد تا یکی از چهار فرزند تازه متولد خانواده فقیر را به فرزندخواندگی قبول کنند. آنان هم به نیت خیرخواهانه و هم برای قبول کردن خانواده فقیر متعهد می شوند تا علاوه بر اینکه فرزند تحت سرپرستی خود را به بهترین نحو حمایت کنند، سایر فرزندان خانواده فقیر را نیز تحت حمایت مالی خود قرار دهند تا وضعیت آنان نیز بهبود یابد. پس از بیان این پیشنهاد به مادر خانواده، وی این خواسته را رد کرده و آن را بیشرمانه می خواند.

در ادامه این یادداشت به زوایای متعدد تصمیم در مورد این کیس خاص پرداخته خواهد شد و اینکه تصمیم صحیح دراین باره چیست؟ در نگاه اول و در ذهن هر شخصی این داستان دو سویه دارد، وجه احساسی آن که کودک فرزند خانواده فقیر است و باید در کنار همان خانواده زندگی کند و وجه منطقی آن که زندگی در شرایط توصیف شده نه مناسب آن فرزند هست و نه برای سایر فرزندان! بنابراین تصمیم صحیح این است که کودک را به زوج ثروتمند بسپاریم تا آنان سرپرستی آن را بر عهده بگیرند. لازم است ذکر شود که نمی توان این دو تصمیم را در قالب قضیه کارکرد و اخلاق بیان شده در مقدمه آورد. هر دوی این نگاه ها هم زوایای اخلاقی و هم زوایای منطقی مسئله را پوشش می دهند و مسئله این است که پایه های این تصمیم ها در کجا قرار دارند. حتی اینکه آنان را احساسی و منطقی می نماییم تنها برای تمایز است و معنای دقیقی از آن استنباط نمی شود.

در تصمیم اول، همانند هر خانواده دیگری فرض می شود که کودک در خانواده فقیر به دنیا آمده است و همانطور که نمی توان یک کودک را از خانواده ای با سطح متوسط جدا کرد، از این خانواده نیز نمی توان جدا شود. این موضوع آنجا پررنگ تر می شود که ما اندکی معما را تغییر دهیم؛ بجای اینکه کودک در یک خانواده فقیر به دنیا آمده باشد، اینگونه فرض کنید که وی در خانواده ای با سطح متوسط متولد شده اما فردی ثروتمندتر تضمین می کند که اگر سرپرستی وی را به او بدهند، او را در تمام سطوح به درجات بالا خواهد رساند (فرض کنید: تحصیلات درسی، هنر، ورزش، تفریح تا آخر...). در این داستان قضاوت به چه طریقی خواهد بود؟ آیا باز هم منطقی می دانید که کودک را به آن زوج ثروتمند بدهند؟ بنابراین منطق استنتاجی ما به ما می گوید که تصمیم عقلانی را مادر گرفته است.

در تصمیم دوم، منطق به شیوه دیگری خود را نشان می دهد. کودک در خانواده فقیر دستمایه رنج های فراوان خواهد بود. توان تحصیل مناسب نخواهد داشت و شاید در آینده هزاران بار آرزو می کرد در چنین خانواده ای متولد نمی شد. اینجا گفته می شود که چه تفاوتی است که کودک در کدام خانواده بزرگ شود، مسئله این است که آیا وی به خواسته های خود می رسد یا خیر! از این گذشته مسئله فقط به بخت بد یک کودک بر نمی گردد بلکه اگر مادر قبول کند سرپرستی او را به دیگری بدهد، خوشبختی سایر فرزندانش را هم تضمین کرده است. اینجا نیز استدلال ها نشان می دهد به نظر می آید وضعیت مطلوب آن باشد که کودک داده شود و رشد و شکوفایی همه فرزندان تضمین شود. در اینجا نیز توجه موکد به کارکرد به معنی عدول از اخلاق نیست، بلکه اتفاقا اخلاق می گوید که بهترین شیوه راهی است که سعادت را برای انسان به همراه داشته باشد.

کلید این مسئله کجا است؟ هر دو نگاه به جنبه ای از موضوع نگاه می کنند که بی ربط هم نیست. در واقع باید بنیان های فلسفی تصمیم ها را با دقت کاوش کرده و بدیهی اندیشی جلوگیری کرد. به طور اساسی می توان دو نوع حق از هم تفکیک کرد که آن رو حقوق طبیعی و حقوق قراردادی می خوانند[1]. در استدلال اول به بنیان های اصولی ای اشاره می شود که متکی بر حقوق طبیعی است، همانطور که جان یک انسان نه در سایه قرارداد بلکه به عنوان حق ذاتی وی تلقی می شود، زیستن در خانواده ژنتیکی نیز حقیست برای انسان که کسی نمی تواند آن را سلب کند حتی پدر و مادر آن فرزند! نکته موثر در این استدلال در این است که ما نمی دانیم کودک چه می خواهد! شاید در آینده همانطور که ذکر شد هزاران بار شکوه کند که چرا در چنین خانواده ای متولد شده، اما پر واضح هست که این شکوه در حالت معکوس آن هم رخ خواهد داد. یعنی می دانیم که فرد در بزرگسالی بیشتر احتمال دارد از اینکه در خانواده خودش نزیسته ابراز ناراحتی کند. البته ما اینجا این فرض را کنار می گذاریم که مطرح کنندگان این نظر نه به فکر مادر بلکه به فکر فرزند وی هستند، هرچند در حالت اول هم از نظرگاه حقوق طبیعی خللی وارد نمی شود.

از طرفی دیگر این نگاه- خارج از استدلال فوق، بیشتر در قاب فکری افرادی در نظام راست سنتی مطرح می شود که خانواده خونی را بسیار پر اهمیت در بقای جامعه می داند. در این طرح ما از مباحث اصولی وارد طرح کارکرد ها خواهیم شد (این خود جای بحثی جدا دارد که کارکرد و وضعیت مطلوب خود یک اصل است یا خیر؟). اینگونه نگاه کردن به مفهوم خانواده تمایزی ماهوی با دیدگاه های لیبرال دارد. برای مثال اگر ارتباط خونی در نظام ارزشی امروز فاقد اعتبار شناخته شود، و فرزند بودن به خون بسته نباشد، آنگاه این استدلال بسیار پر قدرت تر می شود که آیا مقصود خانواده آیا فرزند آوری است؟ اگر فرزند آوری نیست (که البته در نزد بسیاری از اندیشمندان مکتب آزادی اینگونه هست، چرا که در غیر این صورت خانواده هایی که توان فرزندآوری ندارند پس خانواده نیستند! )، پس برای مثال ازدواج همجنس گرایان نیز خالی از مشکل خواهد بود. همان چیزی که قاتل هر راست سنتی ای است!!! چنین آینده نگری هایی برای طرح استدلال اول نیز دلایل کارکردی ای می تراشد.

حال انتخاب دوم می تواند با روشنای بیشتری مورد مرور قرار گیرد. این انتخاب همه سویه های کارکردی دارد و هم به آن دسته از نظریات لیبرال توجه دارد که برگرفته از فلسفه بنتام و لذت گرایی آن است. انتخاب اصول و اجماع بر سر آن همیشه مایه جنگ و جدل است و لذت گرایی خود را راه حلی برای آن بر می شمارد. روشی که بدون توجه به ارج نهادن به ایدئولوژی خاصی و یا پست و عظمی خواندن نظری تنها بر اساس زمان و میزان لذت (لذت اینجا شادکامی و درد و الم است، بنابراین لذت های معنوی و ... را نیز شامل می شود) تصمیم صحیح را مشخص می کند. بر این اساس در انتخاب اول ما درد فراوان برای شش کودک را (مادی و معنوی) در مقابل لذت فراوان برای یک کودک و نیز لذت قابل توجه ای برای پنج کودک دیگر و نیز والدین آنها و به صورت قابل توجهی در جامعه داریم. منطق بسیار ساده می گوید انتخاب اول صحیح ترین تصمیم است و کودک باید به زوج ثروتمند سپرده شود. همچنین استدلال کارکردی نیز می توان برای آن آورد. خانواده فقیر و فرزندان آن به احتمال فراوانی در آینده توان ادغام در جامعه را نداشته و هزینه های فراوانی را می توانند برای جامعه ایجاد کنند. این مقصود می توان از طریق جرم و جنایت، اعتیاد، عدم سواد و تخصص و ... تا ریشه دواندن این خانواده تا نسل های آتی آن نیز حاصل شود. در صورتی که ما می توانیم با دادن سرپرستی کودک به زوج ثروتمند کل این جریان را نه تنها خنثی بلکه معکوس کنیم.

چنانچه مشاهده شد اخلاق و کارکرد دو روی سکه تصمیم های ما در عرصه زندگی است که از یکدیگر جدا هم نیستند. این دو آنقدر به یکدیگر نزدیک هستند که حتی می توانند قلب یکدیگر شوند. آنچه مهم است همه اینها به اصولی بر میگردند و اصول یعنی چارچوبی که اجازه نمی دهد تا به انسانیت لطمه وارد شود. ذکر یک نکته حائز اهمیت اساسی است، در اینجا استدلال ها در قاب فهمی خاص از واقعیت و نظامی خاص از ارجاعات مطرح شده اند. بنابراین زوایای بیشتری هم هست که می توان آنان را مورد توجه قرار داد.

لازم است توجه شود هر چه به سمت دیدگاه های اخلاقی تر نزدیک می شویم فرد اهمیت می یابد و هر چه به سمت رویه های کارکردی نزدیک می شویم جامعه اصالت می یابد. بنابراین پر واضح است که در دیدگاه های کارکردی خواست خود کودک ملاک نبوده و در اندیشه های اصولی که اخلاق مبنا هستند، خود کودک و خواسته هایش ملاک می شود هرچند ناقص و یا متفاوت.



[1] برای مطالعه آن می توانید به اینجا مراجعه کنید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی