برابری و آزادی در سیاست اجتماعی
اشاره: طیف ایدئولوژیک راست و چپ و یا آزادی خواهی و برابری خواهی یکی از مباحث قدیمی اما چالشی و پابرجای حوزه علم و عمل سیاست گذاری اجتماعی است. در واقع هر گونه انتخاب در این طیف سایر ابعاد سیاست گذاری را مشخص می کند. در این یادداشت قصد آن را ندارم تا به تشریح گفتمان این دو رویکرد و نظام رفاهی بپردازم، از تاریخچه آن و یا نظریه پردازان مطرحشان سخن به میان بیاورم. آنچه در این مقال می خوانید شرحی است بر ماهیت این دو رویکرد.
آزادی خواهی و لیبرال های طرف دار آن وضع روشنی در قبال دیدگاه خود دارند، و نیازی به توجیه چرایی توجه به آزادی ندارند. در واقع هر کسی و در هر مکتبی با هر تعریفی از آزادی نمی تواند آن را زیر سوال ببرد. طرف داران این نظرگاه بر این عقیده هستند که آزادی انسان از هر چیزی مهم تر و قابل تامل تر هست. به تعبیری می توان گفت مدرنیته حول محور آزادی شکل گرفته و همه چیز باید به آزادی انسان ختم شود. همان چیزی که دورکیم به آن اشاره می کند یعنی فراگرد فردگرایی، بنا به نظر این اندیشمند خط سیر تکامل بشری با رشد فردگرایی تعریف می شود، یعنی جدا شدن از سنت و به تعبیر گیدنزی انتخاب سبک زندگی!(برای مطالعه آرای گیدنز به کتاب جامعه شناسی وی و برای مطالعه نظریات دورکیم به کتب نظریات جامعه شناسی از جمله ریتزر، کوزر و آرون نگاه کنید).
هر چقدر که آزادی امری بدیهی و قابل قبول همگان می نماید، اما برابری این چنین نیست. برای اینکه نیاز به برابری توجیه شود، تلاشی بس بزرگتر برای آن نیاز است. سوال اصلی ای که می خواهم به آن بپردازم همین امر است. اینکه «چرا انسان ها به برابری نیاز دارند؟» و اگر بخواهیم از مفاهیم غامض استفاده نکنیم، چرا باید به دیگران کمک کنیم؟ چرا باید دست فقرا را بگیریم؟ چرا توجه به معلولین امری ضروری است؟ و اساسا اینکه چرا ما نسبت به دیگران مسئولیت داریم؟ در پاسخ به این سوال ها چه استدلالی می توان بیان کرد؟ آیا باید از مفاهیم اخلاقی و فلسفه حاکم بر آن استفاده کرد و یا اینکه به دین و عناصر مذهبی (که به نوعی همان اخلاق هستند) پناه ببریم؟
ادامه این یادداشت پاسخ به سوالات فوق است. اگر بخواهیم از عناصر اخلاقی و دینی برای توجیه برابری استفاده کنیم، اساسا بنیان علمی رشته سیاست گذاری بر آب است و اگر برابری را رد کنیم کل سیاست گذاری اجتماعی بر باد است. بنابر این پاسخ چیست؟ به طور کلی برای این که به این سوال ها پاسخ داده شود باید به حقوق (Right) توجه اساسی شود. اینکه ما حقوق را امری به ذات می دانیم یا آن را مبتنی بر قرارداد اجتماعی! پاسخ به این سوال وضعیت ما را معین تر می کند. اگر به حق به مثابه امر طبیعی نگاه شود از باید ها و نباید های اخلاقی و مذهبی سخن به میان می آورند. اما اگر از حق به مثابه قراردادی اجتماعی سخن بگوییم، تنها ارزش آن اجماع بر سر آن است. یک مثال مطلب را بهتر جا می اندازد. حق زیستن آیا یک حق طبیعی است که از قبل مشخص شده و یا اینکه تنها بر اساس اجماع افراد نکشتن دیگران به عنوان حق مطرح می کنند؟ حق مالکیت از این هم پیچیده تر است. اگر فرضا حق مالکیت را طبیعی بدانیم، ابتدا به ساکن این حق چگونه به دست می آید؟ آیا قصب مال همگانی نیست؟ مثلا در اسلام هر کس زمینی را آباد کند، مالک آن است. اما اگر شخصی آن زمین را آباد نمی کرد، شخص دیگر می توانست به آن زمین دست یابد.این نوع استدلال ها زیاد و پاسخ دادن به آن در حیطه فلاسفه است. از طرف دیگر عده ای از هر دو این حقوق استفاده می کنند و می گویند برخی حقوق قرار دادی و برخی دیگر ذاتی است. مارشال(Marshall,1972) سه زمینه حقوق مدنی، سیاسی و اجتماعی را از یکدیگر تمیز می دهد. به نظر می آید بتوان بر این مبنا نیز تصمیم گرفت که کدام یک از این دسته ها طبیعی و کدام یک قراردادی است.
اگر حقوق به مثابه امر طبیعی را بپذریم، آنگاه توجیه برابری کار بسیار دشواری نیست، اما اگر به حقوق به مثابه امری قراردادی نگاه کنیم آنگاه اساسا داستان متفاوت می شود. در واقع نوع نگاه ما به حق موضع ما نسبت به آزادی را هم تغییر می دهد چه رسد به برابری!!! از این موضوع که بگذریم، رویکردی که در این مقال در پیش گرفته ام و اساسا فلسفه روش شناختی من در حوزه سیاست گذاری مبتنی بر این است که برابری ادامه آزادی است. به این معنا که برابری اصالتا دارای اهمیت نیست و ارزش اخلاقی ندارد، بلکه تنها به این خاطر لازم است که بیس آزادی است. برای بسط این این گزاره استفاده از چند مثال کارآمد است:
1. چرا باید از پول مالیات عموم مردم برای عده ای معلول هزینه کرد تا مراکز درمانی، خیابان ها و معابر برای استفاده آنان مناسب سازی شود؟ معلولیت وی بنا به نگاه اسپنسری مشکل خود اوست و بنا به داروینیسم اجتماعی محکوم به حذف شدن است. پاسخ آنچنان پیچیده و دشوار نیست. در وضع طبیعی اگر ما (جامعه) معابر را این گونه که هست نسازیم، خیابانی شکل ندهیم و ... دیگر فرد معلول دچار محدودیت نیست. در واقع می تواند از هر کجا و به هر نحو که بخواهد تردد کند. بنابراین این محدودیتی است که جامعه بر آزادی فرد زده و باید هزینه آن را بخاطر ارزش های آزادی بپردازد.
2. چرا باید از طریق مالیات مردم خدمات تامین اجتماعی را سامان داد؟ مگر افراد مسئول سلامت خود نیستند؟ در دنیای امروز صدمات و بیماری ها ناشی از فعالیت هایی است که جامعه به بار آورده است. آلودگی هوا ناشی از دود کارخانجات و ماشین ها هزاران بیماری پدید آورده، استفاده از مواد بیولوژیک و بیوشیمیایی انواع سرطان ها را شکل داده است. حتی بیکاری کارگران هم ناشی از نظام کاری است که جامعه امروز پدید آورده و در حالت طبیعی وضعیت غیر از این است، بنابر این دوباره جامعه باید بهای این محدودیت ها را بپردازد.
3. چرا دولت باید تظمین کند که تمام شهروندانش مسکن مناسب داشته باشند؟ پاسخ این سوال نیز روشن است. اگر دولت ها و جوامع برای زمین بی صاحب قیمت نمی گذاشتند. اگر با یک نقشه و یک خط شهر و غیر شهر را از هم تفکیک نمی کردند( طرح جامع شهر)، به اجبار خدمات آب و برق و گاز را به عنوان زیرساخت تحمیل نمی کردند و ... دیگر نیازی به تظمین تامین مسکن شهروندانش نمی شد.
تمام مسائل دیگر از همین قبیل با استدلال های مشابه پاسخ داده می شوند. توجه به این نکته ضروری است که این سخنان نفی خدمات بالا را نمی رساند، بلکه بر حسب اتفاق نویسنده شدیدا طرفدار آن است، اما نکته بر سر این است که تمام موارد بالا بهایی برای آزادی انسان ها دارد و باید پرداخته شود. بنا بر این برابری نه به عنوان تحفه ای از طرف جمعیت دارای جامعه به افراد ندار، بلکه به عنوان حق آنان شناخته می شود و پایه های آزادی بر برابری نهفته است.
البته لازم به ذکر نیست که از برابری مفاهیم بسیاری چون مساوات و انصاف و ... بر داشت می شود که خود بحثی جدا دارد و در حوصله این مقال نمی گنجد.
طرح یک اشکال: تمام محدودیت هایی که به آن اشاره شد، محصول دنیای امروز نیست، بلکه از قدیم (بسیار طولانی تر از 2000 سال تاریخ میلادی) این چنین بوده، بنابراین اتفاقات اخیر چگونه می تواند توجیه گر نیاز بشر به برابری باشد؟
آنچه بیان شد، خود تاییدی بر موضوع است. در واقع همان زمانی که جامعه (اجتماع) شکل گرفت، تحمیل خواسته های جمع بر فرد نیز شکل گرفت. بنابر این نیاز به برابری از همان گذشته احساس می شد و تنها در امروز جامه عمل پوشیده است. سخن پایانی و مخلص کلام آنکه برابری تعدیلی است بر قیدی که جامعه به آزادی زده است.
مطالب مرتبط: