معمای فرزند خواندگی: کارکرد و اخلاق در سیاست گذاری اجتماعی
اشاره: در هنگام بحث حول سیاست های رفاهی توجه به دو مسئله کارکرد و اخلاق از اهمیت اساسی برخوردار است. البته تمایز قایل شدن بین این دو به معنای جداانگاری آنان از یکدیگر نیست، بلکه توجه به دو بعد یک مسئله است. در اینجا درباره هدف و وسیله صحبت نمی کنیم که داستانی تکراری شده است (هرچند حل نشده)، درباره تصمیم گیری و بنیان های ارزش مدارانه تصمیم سازی در سیاست اجتماعی بحث می کنیم.
اساس این یادداشت بر پایه یک معما نهاده شده است که از قضا مبتنی بر داستانی واقعی است. با این حال قبل از ذکر داستان لازم است بیان شود که هرچند تصمیم فردی محور این داستان است، اما این به معنی بی ارتباط بودن آن با سیاست های کلان نیست، اتفاقا ماهیت هردوی این تصمیم سازی ها یکی و تنها در دامنه تاثیرات آنها می توان تمایز قایل شد.
مسئله از این قرار است که خانواده ای چهار نفره، فقیر (هیچ کدام از اعضا چه مرد و چه زن کار ندارند، مرد قبلا کارگر ساده بوده است) و با وضعیت نامناسب رفاهی صاحب چهار قل فرزند به صورت همزمان میشوند. همانطور که بیان شد، وضعیت اقتصادی خانواده شدیدا ضعیف بوده و فرزندان به طور قطع در حال حاضر از وضعیت بسیار نامناسبی برخوردار خواهند بود. در همان شهر زوج ثروتمندی زندگی می کند که فرزنددار نمی شوند. این زوج تصمیم می گیرد تا یکی از چهار فرزند تازه متولد خانواده فقیر را به فرزندخواندگی قبول کنند. آنان هم به نیت خیرخواهانه و هم برای قبول کردن خانواده فقیر متعهد می شوند تا علاوه بر اینکه فرزند تحت سرپرستی خود را به بهترین نحو حمایت کنند، سایر فرزندان خانواده فقیر را نیز تحت حمایت مالی خود قرار دهند تا وضعیت آنان نیز بهبود یابد. پس از بیان این پیشنهاد به مادر خانواده، وی این خواسته را رد کرده و آن را بیشرمانه می خواند.
- ۰ نظر
- ۲۲ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۹