درآمدی بر جامعه شناسی
در ارایه یک تعریف از جامعه شناسی اساسا به مشکل خاصی برخورد نمی کنیم، چه آنکه جامعه شناسی را «علم جامعه» معرفی کرده اند. در بسط دو مفهوم علم و جامعه از علم می توان به راحتی گذشت و آن را با معادل انگلیسی science با عنوان پوزیتیویستی (تجربی) عرضه کنیم. اما آنچه باعث می شود جامعه شناسی با اندیشه اجتماعی قبل از قرن 19 متفاوت شود در مفهوم جامعه است؛ در واقع مفهوم جامعه( در مقابل اجتماع) در قرن 19 شکل یافت، همچنانکه دورکیم می گوید:«این علم تنها روزی می توانست به وجود آید که احساس شد که پدیده های اجتماعی هرچند مادی نیستند، ولی اشیائی واقعی و مستلزم مطالعه اند.» همانطور که دیده می شود پدیده اجتماعی به مثابه شی مطرح در علم فیزیک در زبان اگوست کنت به دانش فیزیک اجتماعی می انجامد.
جامعه ای ارگانیک با روابطی پیچیده که می طلبد تا فهمیده شود. اما سوالی که مطرح می شود این است که رسالت جامعه شناسی چیست؟ در اینجا من کاری با رسالت علم ندارم و بلکه تنها می خواهم روشن کنم دانشجوی دانشکده علوم اجتماعی، باید رسالتی برای خود در نظر بگیرد. اینکه آیا جامعه شناسی را فقط برای جامعه شناسی می خوانیم و یا اینکه رسالت ما فهم جامعه برای تغییر آن است؟ عده ای نیز به دنبال حفظ ساختار موجود هستند. توجه داشته باشید این موضع گیری ها سیاسی نبوده بلکه از منظر ساختار اجتماعی با مفهومی گسترده تر از حاکمیت سیاسی مطرح می شود. محور بعدی این مقال نیز به دانشجوی موفق در عرصه علوم اجتماعی می پردازد. دانشجوی پژوهشگری و یا هر گرایش دیگر این دانشکده باید مطالعه کند. در اینجا پاس کردن یک درس با نمره بیست ملاک نیست، بلکه دستیابی به یک بینش در رابطه با جامعه شناسی موضوع ما است. دانشجوی علوم اجتماعی باید پایه های فلسفی خود را بازبینی و یا حتی بازسازی نماید و صد البته این به معنای قبول فلسفه غربی نیست و در نهایت این نکته که جامعه شناسی به سیگار و بوف کور نیست!
منتشر شده در نشریه دانشجویی عهد، شماره 17